من، تونیا!

من، تونیا!

«من تونیا هستم» (با عنوان اصلی «I, Tonya») داستان واقعی زندگی زن اسکیت‌بازی است که با آسیب رساندن به یکی از رقبای هم‌تیمی‌اش وارد حاشیه‌های فراوان شده و در نهایت جایگاه حرفه‌ای خود را از دست می‌دهد. فیلم از دو منظر قابل بررسی است که البته نتیجه هر دو یکی است: با فیلم بدی مواجهیم!
منظرِ اول میزان اطلاعات جدیدی است که با دیدن این فیلم در مورد حادثه اصلی دریافت می‌کنیم، یا احیاناً زوایای جدیدی از ماجرا است که پس از دیدن این فیلم برای بیننده‌ی درگیر روشن می‌شود. کافی است مراجعه کنید به نظرات بینندگان فیلم که اتفاقاً داستان واقعی تونیا را نیز دنبال کرده‌اند. اکثر آن‌ها معتقدند فیلم هیچ چیزی به مصاحبه‌های تلویزیونی واقعی شخصیت مرکزی ماجرا اضافه نکرده است.
اما از منظر دوم که منظر سینماست به وضوح می‌توان ادعا کرد فیلم سردرگم است. در واقع مشکل من با فیلم از انتهای آن نشأت می‌گیرد. در سکانس آخر که سکانس فینال و به نوعی نتیجه‌گیری فیلم است، تونیا با لباس مشت‌زن‌ها ظاهر می‌شود. دو مورد اساسی در این سکانس وجود دارد که توجه به آن‌ها خالی از لطف نیست.
مورد اول نوع تدوین صحنه زمین خوردن تونیا پس از یک آپرکات جانانه است. کارگردان پس از ضربه خوردن تونیا، طی یک پلان اسلوموشن، پرواز دردناک و خون‌آلود او را نشان می‌دهد که با کات‌های متوالی به پلان پرواز او روی یخ در حین انجام یکی از سخت‌ترین حرکات اسکیت دوخته می‌شود. این پلان با تصاویری از تماشاگران که مشغول داد و فریاد هستند (و نه الزاماً تشویق او) ترکیب شده و در نهایت با زمین خوردن او در حالی که لبخند به لب دارد، به پایان می‌رسد. این پلان و تدوین و میزانسن به خصوص آن این پیغام را مخابره می‌کند که برای تونیا پرواز برای انجام حرکات محیرالعقول روی یخ و پرواز در اثر خوردن ضربه‌ای کاری روی تشک بوکس تفاوت چندانی ندارد. هدف او فقط دیده شدن و تشویق شدن است، و این هدف تنها انگیزه زندگی اوست، و او حاضر است برای رسیدن به آن هر کاری بکند (روی آوردن به ورزش خشن بوکس). نه این که این پیغام ایرادی داشته باشد، نه، اما هیچ ارتباطی به فیلمی که دیده‌ایم ندارد. ما فیلم زنی را دیده‌ایم که توسط مادرش مجبور شده اسکیت کند، با همسرش مشکل دارد، به خاطر غرور و سهل‌انگاری جایزه المپیک را از دست داده، یکی از رفقای احمقش از روی حماقت و با هدف کمک به او پای رقیب اصلی‌اش را شکسته، و فشار رسانه‌ها و جامعه که در نهایت او را خم می‌کند و می‌شکند. کجای این فیلم از انگیزه‌ی دیده شدن توسط مردم صحبت می‌کند؟
مورد دوم در سکانس موردِ بحث دیالوگی است که تونیا پس از زمین خوردن با لحنی حق به جانب به زبان می‌آورد. او اعلام می‌کند «هر کسی حقیقت خودش را دارد». این جمله صراحتاً نشان‌ می‌دهد تم فکری تولیدکنندگان فیلم نسبی‌گرایی است (برای مطالعه بیشتر این‌جا را ببینید)، پس واضح است چرا کارگردان مصاحبه گرفتن را به عنوان فرم روایی انتخاب کرده و سعی دارد با تدوین موازیِ مصاحبه‌ کاراکترها و استفاده از فلش‌بک‌هایی در خلال آن‌ها داستان فیلم را روایت کند. قصد او نمایش حقیقت‌های موازی و متناقضی است که هر کدام از زاویه دید یکی از کاراکترها در طول فیلم ساخته می‌شود. اما مگر هر نوع برساختی از واقعیت به حقیقت تبدیل می‌شود؟ مگر می‌شود کاراکترها دروغ بگویند یا حتی خودشان به داستانی که می‌بافند باور نداشته باشند و ما ادعا کنیم حقیقتِ آن‌ها را نشان‌ داده‌ایم؟ ابداً. تبدیل شدنِ برساخت ذهنی هر کاراکتر به حقیقت قبل از هر چیزی نیازمند شخصیت‌پردازی عمیق او است، تا اگر کاراکتر دروغ گفت (مثل بادیگارد)، یا اَکت‌های متناقض انجام داد (مانند همسر تونیا یا مادر او)، من باور کنم با توجه به ویژگی‌های شخصیتیِ او این دروغ یا تناقض به قدری در وجودش نهادینه و منقلب شده که خود کاراکتر آن را به عنوان حقیقت پذیرفته است. چنین اتفاقی در این فیلم می‌افتد؟ ابداً. من چطور بادیگارد را باور کنم وقتی معلوم نیست اعمال او از روی حماقت است، یا تحقیر، یا جدی گرفته نشدن؟ چطور مادر را باور کنم وقتی حتی یک حرکت مادرانه از او نمی‌بینم؟ چطور ممکن است زنی مادر باشد و حاضر شود با فریب دخترش از او اقرار بگیرد؟ چطور انتظار دارید داستانی که همسر تونیا تعریف می‌کند، تبدیل به حقیقت شود در حالی که او حتی تا پلانِ آخرِ حضورش در فیلم سردرگم است و برخلاف تمام فیلم اعتراف می‌کند زندگی تونیا را نابود کرده؟ چطور عاشق تونیاست ولی او را کتک می‌زند؟ این موارد ابداً در فیلم آن طور که باید پرداخته نشده‌اند. پس چون هیچ شخصیتی عمیقاً ساخته نشده، هیچ حقیقتی از زاویه دید هیچ کدام از کاراکترها ساخته و باور نمی‌شود، و جمله آخر تونیا که «هر کسی حقیقت خودش را دارد»، فقط یک جمله بی‌مصرف است و به شدت گنده‌تر از دهان فیلم. یا علی مددی!

پ.ن: این فیلم برای صد و هشت جایزه نامزد شده و سی و پنج جایزه برده است.