مغلوبِ خود شدن!

مغلوبِ خود شدن!

«همزاد» (با عنوان اصلی «The Double»)، اثر فئودور داستایوفسکی، داستان یه کارمند دون‌پایه است که ادعا داره با همه‌ی اطرافیانش از سر خیرخواهی و صداقت برخورد می‌کنه، اما اونا باهاش روراست نیستن و بر خلاف چیزی که در ظاهر نشون می‌دن، اون پُشت‌مُشتا دارن تلاش می‌کنن زندگیشو نابود کنن. تا این که یه روز از خواب بیدار می‌شه و می‌بینه یه کپی از خودش، عیناً هم‌نام و هم‌شکل، داره به آپارتمانش رفت‌وآمد می‌کنه و توی همون اداره و اتاقی که اون کار می‌کنه استخدام و مشغول به کار شده. البته همزاد یه تفاوت اصلی با کارمند داره، و اون اینه که استادِ چاپلوسی و بادمجون‌ دور‌ قاب‌ چیدنه، و کم‌کم با استفاده از همین توانایی رشد می‌کنه و می‌شینه جای کارمند.
راجع به این کتاب و حرفی که داستایوفسکی می‌خواسته با نوشتنش بزنه خیلی بحث شده. یه سری گفتن می‌خواسته از سیستم اداری کشورش و چاپلوس‌پرور بودن و رابطه‌محور بودن این سیستم انتقاد کنه. یه سری دیگه نظرشون این بوده که می‌خواسته اختلاف طبقاتی حاکم بر کشورش رو نشون بده، و یه سری هم طرح مسائل روان‌شناختی رو هدف اصلی داستایوفسکی دونستن. نه این که با دسته‌ی اول و دوم مخالف باشم، اما با گروه سوم موافق‌ترم. به نظرم هدف اصلی داستایوفسکی صحبت کردن راجع به شخصیتی بوده که هرچند لافِ صداقت میاد، اما حتی با خودش هم صادق نیست. کسی که هرچند از چاپلوسی بدش میاد، اما در ناخودآگاهش ایمان داره به این که موفقیت بدست نمیاد جز با استفاده از همین حربه. و این کشمکش تا جایی ادامه پیدا می‌کنه که نسخه‌ی چاپلوسِ خودش رو برای بودن و موندن در میون جمع شایسته‌تر می‌دونه. توی کتاب این تغییر آروم‌آروم و به شکل استعاری با کنار زدن کارمند توسط همزاد توی خونه و اداره شروع می‌شه و در نهایت با فرستادن کارمند به تیمارستان توسط همزاد به سرانجام می‌رسه.
این کتاب هرچند بهترین کتاب داستایوفسکی نیست، اما قطعاً یکی از مهم‌ترینشونه. شخصیت کاراکتری که در این کتاب خلق شده، مبنای شخصیتی خیلی از کارکترهای منزوی و متوهم کتاب‌های بعدی داستایوفسکی قرار گرفته. از راسکولنیکف بگیر تا هر کدوم از سه برادر کارامازوف، همگی یه سری ویژگی از شخصیت اصلی داستانِ همزاد به ارث بردن. حالا با علمِ به این نکات، و همچنین با توجه به این نکته که همزاد کتاب کم‌حجمیه، به نظرم ارزش داره برید سراغش و بخونیدش!