«صخره هکساو» (با عنوان اصلی «Hacksaw Ridge»)، ساخته مل گیبسون، برگرفته از داستان واقعی سربازی به نام دزموند داس است که برای خدمت به کشورش به طور داوطلبانه وارد ارتش آمریکا شده است در حالی که با توجه به عقاید شخصی و مذهبی حاضر نیست سلاح به دست بگیرد. اصرار او به اجتناب از خشونت باعث میشود فرماندهان تصور کنند روحیات او مناسب میدان جنگ نیست و با حضور او در خط مقدم نبرد، حتی به عنوان پزشک، مخالفت کنند. پس از کشوقوسهای فراوان و با دخالت پدر که کهنه سربازی ورشکسته است، دادگاه حقانیت دزموند را تایید میکند، و او به عنوان پزشک، بدون این که مجبور به استفاده از اسلحه باشد، به اوکیناوا اعزام میشود. رشادتهای او در نجات ۷۵ سرباز از مرگ قطعی او را تبدیل به اولین سربازی کرده که بدون شلیک حتی یک گلوله موفق به دریافت مدال افتخار جنگی شده است.
وقایعی که بعد از گذشت سالها، دههها، و قرنها هنوز چهره اعجابانگیز و دلفریبی دارند، قطعاً کاندیدای مناسبی برای فیلم شدن هستند اما آیا هر فیلمی که براساس چنین وقایعی ساخته شود فیلم خوبی خواهد بود؟ قطعاً نه. وقایع اعجابانگیز مغایرتهای اساسی با رویدادهای عادی دارند، رخداد آنها معلول علل نادری است، و در شرایط خاصی روی دادهاند، بنابراین برای بازآفرینی باورپذیر آنها نه تنها نمایش دقیق این علل و شرایط بلکه تبدیل کردن آنها به متن اثر اجتنابناپذیر است. نمیتوان انتظار داشت با نمایش سطحی روندِ چنین رخدادهایی و تنها با تأکید بر «based on a true story» بودن، بیننده آنها را باور کند و از آن تأثیر بپذیرد. اثر فیلمسازی که چنین رویه سادهانگارانهای پیش بگیرد، در بهترین حالت تبدیل میشود به سخنرانی سرگرمکنندهای که مصرف کوتاهمدت دارد، و پس از نمایش تیتراژ پایانی پرت میشود به زبالهدان اذهان مخاطبان. البته ممکن است مخاطبان سمجی هم وجود داشته باشند که شروع کنند به شک کردن در مورد شما، واقعه، یا در بدترین حالت اصل بستری که واقعه در آن روی داده! خودتان بخوانید حدیث مفصل از این مجمل!
با توجه نکات ذکر شده «صخره هکساو» فیلم بدی است. از آنجایی که علل و نحوه شکلگیری شخصیت خاص دزموند پرورانده نشده، فیلم پر شده از تناقضات! گیبسون چطور انتظار دارد من با دیدن صحنه درگیری دزموند و برادرش در کودکی و ناراحتی دزموند از مصدوم شدن برادرش باور کنم او حاضر نیست دست به اسلحه بزند؟ چطور انتظار دارد با گذاشتن یک انجیل در جیب دزموند من با خودم بگویم «بهبه! چه سرباز اخلاقمدار مهربانی»؟ این نکات به کنار، فرض کنید من زودباورم! اما باور کنید احمق نیستم. چطور ممکن است سربازی که حاضر نیست تفنگ دست بگیرد و آگاهانه از ابراز خشونت اجتناب میکند، در جنگی شرکت کند که هدف آن سلاخی ژاپنیها در وطنشان است؟ یا سربازی که جان دشمن ژاپنی را در سردآب نجات میدهد، آیا ممکن است جای سردآب را لو دهد و باعث قلعوقمع شدن سربازان ژاپنی، از جمله همان سربازی که نجاتش داده، شود؟ شما باور میکنید؟ یک مورد دیگر؛ فرمانده دونپایه راضی نیست سربازی که نمیداند چطور میتوان با تفنگ کار کرد، به میدان نبرد اعزام شود اما یکی از فرماندهان بلندپایه ارتش با التماس پدر سرباز، که خود سربازی صفر بوده و مدت مدیدی است بازنشست شده، راضی میشود! واقعا؟ اگر از تناقضاتی که ریشه در عدم شخصیتپردازی دزموند دارند بگذریم، عدم توجه فیلم به موقعیت و فضاسازی یکی از اصلیترین ایراداتی است که باید مورد توجه قرار گیرد. لوکیشنی که درگیری نظامی فیلم (بیش از ۶۰% فیلم) در آن رخ میدهد، از یک دیواره شروع میشود و به میدانی میرسد که پر از ژاپنی است. اصلاً مشخص نیست موقعیت این تپه کجاست؟ چرا ژاپنیها آن بالا هستند و این پایین نیستند؟ چرا ژاپنیها آن بالا لب دیواره نیستند و چند صد متر عقبتر سنگر گرفتهاند و به آمریکاییها اجازه میدهند از دیواره بالا بیایند و آنها را بکشند؟ چرا آمریکاییها اصرار دارند از این دیواره بالا بروند و (مثلاً) آن را دور نمیزنند؟ چرا با کشتیهای جنگی خود تپه را هدف قرار نمیدهند (در بخشی از فیلم این کار را میکنند، برای چند ثانیه) و سربازهایشان مجبورند از دیواره بالا بروند؟ اصلاً چرا ژاپنیها توری که روی دیواره پهن شده را پاره نمیکنند؟
در کنار ایرادات شخصیتپردازی و فضاسازی اثر، ساخته مل گیبسون پر است از اغراق و بزرگنمایی. مراجعه کنید به مصاحبه کریس مجسکی، تفنگدار دریایی سابق ارتش آمریکا که در جنگ اوکیناوا شرکت داشته و هماکنون مسئول موزه آثار متعلق به همین جنگ است، با گاردین (اینجا را ببینید). به شهادت او دیواره سه برابر و بالاترین نقطه تپه دو برابر بزرگتر از اندازه واقعی تصویر شده است. او اعتقاد دارد دیواره فیلم شبیه دیواره سریال «بازی تاج و تخت» از آب درآمده، و افرادی که فیلم را دیدهاند با مشاهده تپه واقعی از اندازه کوتاه آن بهتزده میشوند. این حجم از اغراق شاید برای جذب مخاطب، مخصوصاً مخاطب کمسن، قابل توجیه باشد اما وقتی در کنار ایرادات ذکر شده قرار میگیرد، فقط باعث تقویت احساس حماقتی میشود که به مخاطب نکتهسنج دست داده است.
با فیلمی که توصیف ایرادات آن به دقت بیان شد، به هیچ عنوان نمیتوان پیغامهای مورد نظر هالیوود را به شکل ضمنی و مستتر منتقل کرد. بنابراین جناب گیبسون (بخوانید هالیوود) روی میآورد به شعار دادن از زبان بازیگران. در صحنهای که سربازان تازهنفس با سربازان زخمی روبرو میشوند، یکی از اساتید میفرماید: «ژاپنیها حیوانات وحشی هستند چون هیچوقت تسلیم نمیشوند» (نقل به مضمون). آقای گیبسون، جناب هالیوود، بنده از طرف ژاپنیها از شما عذرخواهی میکنم که به آسانی تسلیم نشدند، که در کشورشان ایستادند، که از وطنشان دفاع کردند. اصلا شما حق دارید به هر جایی که دلتان خواست حمله کنید، آنجا را به خاک و خون بکشید، و مردم یا باید با افتخار به دست شما کشته شوند یا از بیرون گود شما را تشویق کنند.
حرف آخر این که رفقای بزرگوار حتما فیلم ببینید، هالیوود هم ببینید، اما خواهشاً حواستان جمع باشد ژستهای آوانگارد و انتلکچوال اساتید فریبتان ندهد. قبل از این که با خود بگویید آفرین به سربازی که دست به تفنگ نزد و تنها و تنها هدفش نجات زخمیها بود، باید این سوال را از خود بپرسید که اصلاً آمریکا در ژاپن چه غلطی میکرد؟