من «میانستارهای» (با عنوان اصلی «Interstellar») رو خیلی دوست دارم. تصویر کردن خلاقانهی مفاهیمی مثل نسبیت زمان، کرمچاله و خمیدگی فضایی-زمانی، و سیاهچاله و زمان چندبعدی، در کنار تلاش برای تبیین موجودات فرابعدی و ارائهی یه تعریف انسانمحور و مدرن از اونها، هنوزم که هنوزه (و بعد از تماشای چندین و چندبارهی فیلم) منو مثل یه بچه ذوقزده میکنه. چی بهتر از یه فیلم، اونم فیلمی که نولان ساخته باشه، برای کسی که یکی از علایق اصلیش خوندن در مورد فیزیکِ نسبیت بوده؟ دنیای سرعتهای بالا، پر از پدیدههای فراتر از توانِ تصور!
توصیه میکنم حتماً فیلم رو ببینید (البته اگر تا الان بارها و بارها ندیدیدش!). حتی شده چند بار ببینیدش، تا تمام زوایاش براتون روشن شه. خوب فکر کنید به مفاهیمی که مطرح میکنه. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه و درک عمیقتر مفاهیم هم بد نیست مراجعه کنید به کتاب «پختستان» (با عنوان اصلی «Flatland»)، داستان مربعی که توی دنیای دوبعدیش خوشه تا این که یهو یه کُره از بعد بالاتر ظاهر میشه و آرامشش رو بهم میزنه. بعد از دیدن فیلم و احیاناً خوندن کتاب هم میتونید شروع کنید به فکر کردن در مورد این سوال: آیا ممکنه شیاطین و فرشتگان و حتی خدا فقط موجوداتی از ابعاد بالاتر باشن؟ موجوداتی که به راحتی میتونن محدودیتهای دنیای ما رو کنار بزنن و ما رو به این خطا بندازن که همهکارهی دنیای ما هستن. یا یه سوال مدرنتر: ممکنه مردن به معنای رها شدن از محدودیتهای جهان چهاربعدی و انتقال به ابعاد بالاتر باشه؟ واقعاً ممکنه؟ اگه باشه، فکر نمیکنم کسی پیدا بشه که دوست داشته باشه به زندگی کنونیش ادامه بده.
پ.ن: خیلیا میگن میانستارهای از منظر سینمایی فیلم خوبی نیست، چون از نظر شخصیتپردازی (و مخصوصاً پرداخت روابط بین شخصیتها) خیلی خوب عمل نمیکنه. منم باهاشون موافقم، اما نظر تکمیلیم اینه که این فیلم انقدر کار بزرگی داره میکنه که میشه این عیبش رو به کل نادیده گرفت. این فیلم حتی یه قدم جلوتر از تعریف من از سینماست، و نه تنها داره رویا میسازه، بلکه داره نشون میده ممکنه رویاها واقعیت داشته باشن!