بابا مرده…

بابا مرده…

«چطور مادرتونو دیدم» (با عنوان اصلی «How I Met Your Mother») یه سیت‌کام شاد و حال‌خوب‌کنه در مورد یه مرد به اسم تد که داره خاطرات جوونیاشو برای بچه‌هاش تعریف می‌کنه و در نهایت می‌رسه به جایی که با مادرشون آشنا شده. هرچند این سریال در سطح سیت‌کام‌هایی مثل فرندز یا آفیس نیست، اما لحظاتی داره که امکان نداره از ذهنتون پاک بشن. مثلاً یه قسمتی داره (این‌جا ببینیدش) که توش مارشال، مثبت‌ترین و خانواده‌دوست‌ترین رفیق تد، زنگ می‌زنه به باباش تا خبر بچه‌دار شدنشو بهش بده، اما دیگه بابایی نیست که تلفنو جواب بده؛ بابا مرده. نوع شخصیت‌پردازی مارشال، باباش، و رابطه‌ی صمیمانه‌ای که در طول سریال بین این دو شکل می‌گیره، انقدر این اتفاق رو برات ملموس می‌کنه که شوکه می‌شی، انگاری که این اتفاق برای خودت افتاده، انگاری که یهو به خودت اومدی و فهمیدی که همه‌ی دیوارای دنیا فرو ریختن و هیچ جایی نیست که بتونی بهش تکیه بدی و وایسی… و توی همین فکرایی که یهو متوجه می‌شی این اتفاق هنوز برای تو نیفتاده و تو چقدر خوش‌بختی که می‌تونی با یه تلفن ساده به پدرت برسی. واقعاً ماها چقدر خوش‌بختیم که هنوز جایی برای تکیه دادن داریم، و به پشتوانه‌ی اون تکیه‌گاه هنوز شبا راحت و بی‌دغدغه می‌تونیم سر بذاریم رو بالش. نه؟ اگر پدر و مادرتون در قید حیات هستن، خدا براتون حفظشون کنه. اگر هم نیستن، که خدا بهتون صبر بده؛ یه صبر گنده‌ی گنده‌ی گنده…