عکس

مقدمه‌ی عشق

مقدمه‌ی عشق

رسول پرویزی در کتاب «شلوارهای وصله‌دار» می‌نویسه: شعر و ادب آن هم در زبان ما مقدمه‌ی عشق و عاشقی است. بروید به کلاس‌های ادبیات سر بزنید. آن‌جا تا بخواهید «لیلی…

بیشتر بخوانید

قرنطینه آذوقه می‌خواد!

آذوقَمون تموم شد. اومدیم بیرون، «مرگ قسطی» خریدیم و دوباره برگشتیم تو قرنطینه. این که تموم شد، دوباره می‌زنیم بیرون. اون موقع شاید وقت «دنیای قشنگ نو» شده باشه! شاید!…

بیشتر بخوانید
دارایی بی‌نهایت!

دارایی بی‌نهایت!

باورتون می‌شه ما بالاپشت‌بوممون این‌همه آسمون داریم؟

بیشتر بخوانید
آفتاب.

آفتاب.

من از هوای ابری بدم میاد. دارم به آفتاب فکر می‌کنم. یه کاری می‌کنی برام؟ تواَم به آفتاب فکر کن. اینجوری زورمون زیاد می‌شه و بعدش آفتاب درمیاد! پ.ن اول:…

بیشتر بخوانید
زوال شوق فریاد

زوال شوق فریاد

دلم ترافیک حکیم شرق می‌خواد، توی یه عصر پاییزی، به سمت یه مهمونیِ خونوادگیِ پر از نوجوونای تازه‌بالغی که هنوز شوق دارن داد بزنن، تو باشی و من، نسیمِ خنک…

بیشتر بخوانید
حماقت ابرها

حماقت ابرها

خدا رو شکر، هنوزم که هنوزه، ابرهای تبریز خیلی عاقلانه رفتار نمی‌کنند؛ از اون بالا نگاه می‌کنند، می‌بینند پایین درخت نیست، خونه‌ست، اما می‌بارند، برف هم می‌بارند. حماقتشون مستدام...

بیشتر بخوانید
مُشَوَّش!

مُشَوَّش!

مُشَوَّش بود...

بیشتر بخوانید
خونِ دل!

خونِ دل!

اگه لیوان لیوان خونِ دل نمی‌خورد، روزش شب نمی‌شد...

بیشتر بخوانید
ارگِ مظلوم!

ارگِ مظلوم!

ارگ علی‌شاه که شرحی نداره، فقط باید نگاهش کرد. اما برای چندمین بار باید تاکید کنم این بنای تاریخی یکی از مظلوم‌ترین آثار باستانی تبریزه. تا دلتون بخواد دورش سازه‌های…

بیشتر بخوانید
آپرباند!

آپرباند!

آپرباند!

بیشتر بخوانید