عکس
مقدمهی عشق
رسول پرویزی در کتاب «شلوارهای وصلهدار» مینویسه: شعر و ادب آن هم در زبان ما مقدمهی عشق و عاشقی است. بروید به کلاسهای ادبیات سر بزنید. آنجا تا بخواهید «لیلی…
بیشتر بخوانیدقرنطینه آذوقه میخواد!
آذوقَمون تموم شد. اومدیم بیرون، «مرگ قسطی» خریدیم و دوباره برگشتیم تو قرنطینه. این که تموم شد، دوباره میزنیم بیرون. اون موقع شاید وقت «دنیای قشنگ نو» شده باشه! شاید!…
بیشتر بخوانیدآفتاب.
من از هوای ابری بدم میاد. دارم به آفتاب فکر میکنم. یه کاری میکنی برام؟ تواَم به آفتاب فکر کن. اینجوری زورمون زیاد میشه و بعدش آفتاب درمیاد! پ.ن اول:…
بیشتر بخوانیدزوال شوق فریاد
دلم ترافیک حکیم شرق میخواد، توی یه عصر پاییزی، به سمت یه مهمونیِ خونوادگیِ پر از نوجوونای تازهبالغی که هنوز شوق دارن داد بزنن، تو باشی و من، نسیمِ خنک…
بیشتر بخوانیدحماقت ابرها
خدا رو شکر، هنوزم که هنوزه، ابرهای تبریز خیلی عاقلانه رفتار نمیکنند؛ از اون بالا نگاه میکنند، میبینند پایین درخت نیست، خونهست، اما میبارند، برف هم میبارند. حماقتشون مستدام...
بیشتر بخوانیدارگِ مظلوم!
ارگ علیشاه که شرحی نداره، فقط باید نگاهش کرد. اما برای چندمین بار باید تاکید کنم این بنای تاریخی یکی از مظلومترین آثار باستانی تبریزه. تا دلتون بخواد دورش سازههای…
بیشتر بخوانید